زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش

زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش

 

 

 

  

من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام که درهر سوراخش که سر می‌کردی به یک خانواده دیگر نیز برمی‌خوردی.

اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در کلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به کمک اسرائیل شتافته و به مصر حمله کردند و بنده هم به عنوان یک پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز کشورهای عربی یک روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ کلاس را زدند و همه ما بچه‌ها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به کلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید:« این را که نوشته؟» صدا از کسی درنیامد من هم ساکت ، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم.

ناگهان یکی از بچه‌ها بلند شد و گفت:« آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم کلی سر و صدا کرد و خلاصه اینکه: «چرا وارد معقولات شدی؟» و در آخر گفت:« بیا دم در دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.» البته وساطت یکی از معلمین، کار را درست کرد و من فهمیدم که نباید وارد معقولات شد.

بعدها هم که در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده و سؤالات قلمبه سلمبه می‌کردیم معمولاً‌ به زبان‌های مختلف حالیمان می کردند که وارد معقولات نباید بشویم. مثلاً‌ یادم است که در حدود سال‌های45-50 با یکی از دوستان به منزل یک نقاش‌که همه‌اش از انار نقاشی می‌کشید، رفتیم. می‌گفتند از مریدهای عنقا است و درویش است. وقتی درباره عنقا و نقش انار سؤال می‌کردیم با یک حالت خاصی به ما می‌فهماند که به این زودی و راحتی نمی‌شود وارد معقولات شد. تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساختی» هربرت مارکوز را -بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.

و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما کاری را که اکنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگر چه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگر چه چیزی – اعم از کتاب یا مقاله – به چاپ نرسانده‌ام. با شروع انقلاب حقیر تمام نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی«رحمه‌الله علیه»

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنین‌اند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود اوست- اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوه‌گر می‌شود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعی‌ام بر این بوده است.

ا شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم. بعدها ضرورت‌های موجود رفته رفته ما را به فیلمسازی برای جهاد سازندگی کشاند. در سال 59 به عنوان نمایندگان جهاد سازندگی به تلویزیون آمدیم و در گروه جهاد سازندگی که پیش از ما بوسیله کارکنان خود سازمان صدا وسیما تأسیس شده بود، مشغول به کار شدیم. یکی از دوستان ما در آن زمان «حسین هاشمی» بود که فوق لیسانس سینما داشت و همان روزها از کانادا آمده بود. او نیز به همراه ما به روستاها آمده بود تا بیل بزند. تقدیر این بود که بیل را کنار بگذاریم و دوربین برداریم. بعدها «حسین هاشمی» با آغاز تجاوزات مرزی رژیم بعث به جبهه رفت و در روز اول جنگ در قصر شیرین اسیر شد – به همراه یکی از برادران جهاد بنام «محمد رضا صراطی» – ما با چند تن از برادران دیگر، کار را تا امروز ادامه دادیم. حقیر هیچ کاری را مستقلا˝ انجام نداده‌ام که بتوانم نام ببرم. در همه فیلمهایی که در گروه جهاد سازندگی ساخته شده است سهم کوچکی نیز – اگر خدا قبول کند – به این حقیر می‌رسد و اگر خدا قبول نکند که هیچ.

ه هر تقدیر، من فعالیت تجاری نداشته‌ام. آرشیتکت هستم! از سال 58 و 59 تاکنون بیش از یکصد فیلم ساخته ام که بعضی عناوین آنها را ذکر می کنم: مجموعه«خان گزیده‌ها»، مجموعه «شش روز در ترکمن صحرا»، «فتح خون»، مجموعه«حقیقت»، «گمگشتگان دیار فراموشی(بشاگرد)»، مجموعه «روایت فتح» - نزدیک به هفتاد قسمت- و در چهارده قسمت اول از مجموعه «سراب» نیز مشاور هنری و سرپرست مونتاژ بوده‌ام. یک ترم نیز در دانشکده سینما تدریس کرده‌ام که چون مفاد مورد نظر من برای تدریس با طرح درس‌های دانشگاه همخوانی نداشت از ادامه تدریس در دانشگاه صرف نظر کردم. مجموعه مباحثی را که برای تدریس فراهم کرده بودم با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در کتابی به نام «آینه جادو» - بالخصوص در مقاله‌ای با عنوان تأملاتی درباره‌ سینما که نخستین بار در فصلنامه سینمایی فارابی به چاپ رسید – در انتشارات برگ به چاپ رسانده‌ام.

مراقب باشید! شیطان در بند نیست

مراقب باشید! شیطان در بند نیست


موضوع این مقاله روایت مشهوری است که در ماه رمضان بر منابر گفته می شود و شنوندگان آن را دهان به دهان به یکدیگر منتقل می کنند که: «در ماه رمضان، شیاطین در غل و زنجیرند و بندگان خدا از شرشان در امان» همین امر سبب می شود تا بندگان خوب خدا در این ماه خدا با خیالی راحت از وسوسه های شیاطین به عبادت خدا مشغول باشند و با خاطری جمع از دست اغواگری های او با خدا مناجات کنند و در فرصت پیش آمده سریعتر بهشت خود را آباد سازند.


شیطان

سوالی که ما در پی پاسخ آنیم این است که آیا به راستی شیطان و شیاطین، یک ماه در بند به سر برده و شرشان از سر آدمی کوتاه می شود؟ برای پاسخ به این سوال مهم، ابتدا لازم است به سراغ اصل روایت رفته و کوشش کنیم تا به دقت آنها را معنا کنیم. بعد معنای به دست آمده را با محکمات قرآنی بسنجیم تا بتوانیم به پاسخی قابل قبول، دست پیدا کنیم.

عبارتی که در آغاز نقل کردیم، ترجمه ای مشهور از روایاتی با مضامین نزدیک به هم است که دو تعبیر آن را در زیر ذکر می کنیم:

1. امام رضا علیه السلام از طریق اجداد طاهرینش از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که: «فِی أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ تُغَلُّ الْمَرَدَةُ مِنَ الشَّیَاطِینِ»(1)

2. امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ تُفَتَّحُ فِی رَمَضَانَ وَ تُصَفَّدُ الشَّیَاطِینُ»(2)

برای ترجمه این دو روایت ابتدا باید معنای دقیق چند کلمه روشن شود:

«تُغَلُّ» از ماده غُلّ است و آن وسیله ایست مخصوص که با قراردادن اعضاء بدن مانند دست، پا یا گردن در میان آن انسان را به بند می کشند(3) بی شک این کار برای آن است که فرد در بند، امکان فعالیت و قدرت مانور نداشته باشد.

«تُصَفَّدُ» از ماده صفد است که معنایش بستن و به بند کشیدن است(4) و چون به باب تفعیل رفته است معنایش شدیدتر شده است.(5) پس معنای تصفید که مصدر «تُصَفَّدُ» است به شدت بستن به وسیله ای مانند طناب یا همان غُلّ خواهد بود.(6)

عمده فعالیت شیاطین اعم از انسی و جنّی در دو حوزه علمی و عملی است. آنها یا القاء شبهه علمی می کنند(11) و یا دعوت به گناه عملی.(12) اگر معنای روایت همان باشد که مشهور است لازمه اش این است که در ماه رمضان نه برای کسی شبهه علمی پیش آید و نه کسی دعوت به گناه عملی شود؛ در حالی که واقعیت بیرونی خلاف این است و به وضوح مشاهده می شود که بازار این دو انحراف، تعطیل بردار نیست؛ حتی به شکل مقطعی

«الْمَرَدَةُ» جمع مارد است که وقتی با شیطان به کار می رود، منظور شیاطین انس و جنّی هستند که از خیرات و نیکی ها بی بهره و دورند.(7)

بنابراین می توان گفت، همان معنای مشهوری که در ابتدا برای این روایات نقل کردیم چندان خلاف واقع نیست و به نظر معنای درستی می آید؛ اما این معنا با اینکه از پشتیبانی لغوی خوبی برخوردار است ولی اشکالات مهمی را در پی دارد که ما را نسبت به این ترجمه و معنای دریافتی بی اعتماد می کند.

دو اشکال به معنای مشهور یا همان معنای لغوی:

1. بر اساس آیات قرآن، شیطان از خدا مهلت گرفت تا مردم را گمراه کند و خداوند متعال هم برای امتحان بندگانش به او چنین فرصتی را داد.(8) از ظاهر آیات چنین فهمیده می شود که او تمام دوازده ماه سال، فعال است و قیدی برای ماه رمضان او به چشم نمی خورد. اگر هم قیدی به نام وقت معلوم(9) دارد کسی از مفسرین شیعه و سنی آن را به ماه رمضان تفسیر نکرده و یا ماه رمضان را مصداقی برای آن در نظر نگرفته است.(10)

2. عمده فعالیت شیاطین اعم از انسی و جنّی در دو حوزه علمی و عملی است. آنها یا القاء شبهه علمی می کنند(11) و یا دعوت به گناه عملی.(12) اگر معنای روایت همان باشد که مشهور است لازمه اش این است که در ماه رمضان نه برای کسی شبهه علمی پیش آید و نه کسی دعوت به گناه عملی شود؛ در حالی که واقعیت بیرونی خلاف این است و به وضوح مشاهده می شود که بازار این دو انحراف، تعطیل بردار نیست؛ حتی به شکل مقطعی.

گویا همین اشکالات جدی سبب شده تا سید بن طاووس(ره) دست به قلم شده و چندین معنا و توجیه برای این روایت بنویسد و از آن دفاع کند.(13)

ادامه مطلب ...

حافظ در بیان رهبری

آیت الله خامنه ای

حضرت‌آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی در آیین گشایش کنگره جهانی بزرگداشت حافظ در سال 1367، تعابیری بسیار ارزشمند در توصیف این شاعر بلند‌آوازه به‌کار برده‌اند که روایت دوباره آن‌ها به همراه تصاویر بازدید ایشان از آرامگاه حافظ، امروز و در روز «بزرگداشت حافظ»، لطفی دیگر دارد؛ آنچه در پی می‌‌‌آید مشروح این سخنرانی است:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله و الصلوه علی رسول‌الله و علی آله الطاهرین المعصومین

به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد

تو را در این سخن انکار کار ما نرسد

اگر چه حسن‌فروشان به جلوه آمده‌اند

کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز

به یار یک جهت حق‌گزار ما نرسد

هزار نقش برآمد ز کلک صنع و یکی

به دلپذیری نقش نگار ما نرسد

هزار نقد به بازار کائنات آرند

یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد

دریغ قافله عمر کانچنان رفتند

که گردشان به هوای دیار ما نرسد

بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او

به سمع پادشه کامکار ما نرسد

بهترین فاتحه سخن، در بزرگداشت این عزیز همیشگی ملت ایران و گوهر یگانه فرهنگ فارسی، سخنی از خود او بود که‌این غزل به عنوان ابراز ارادتی به خواجه شیراز، بزرگ شاعر تمامی‌قرون و اعصار، در حضور شما عزیزان برادران و خواهران و میهمانان گرامی‌خوانده شد.

ادامه مطلب ...

احادیث جعلی در مستند ظهور


هفتمین ایراد اساسی که برای مستند «ظهور بسیار نزدیک است» مطرح شد، عدم توجه به میزان اعتبار «روایات نشانه های ظهور» و «منابع آنها» بود. برای روشن شدن بحث، ابتدا در بخش اول، پیشینه منابع روایی نشانه های ظهور مطرح شد و پس از آن در بخش دوم به اعتبار سنجی این منابع پرداخته شد.


امام زمان (عج) جمکران

در این بخش به این نتیجه رسیدیم که سه کتاب «الغیبه» نعمانی، «کمال الدین» شیخ صدوق و «الغیبه» شیخ طوسی که از منابع کهن شیعی هستند، معتبرند اما کتاب «الفتن» نعیم ابن حماد حتی نزد اهل تسنن نیز منبعی معتبر به حساب نمی آید.

با این وجود در بخش سوم این نکته را یادآور شدیم که اعتبار سه منبع شیعی دلیلی بر اعتبار روایات آن نیست. چراکه اکثر این روایات دچار ضعف سندی هستند. در این قسمت به دلایل این ادعا خواهیم پرداخت:

ضعف سندی قسمت عمده ای از روایات نشانه های ظهور

بررسی اسناد روایات سه منبع کهن روایی شیعه، نشان می دهد که اسناد بسیاری از روایات نشانه های ظهور، ضعیف هستند. بدین معنا که این اسناد، نمی توانند اعتبار این روایات را بر مسند بنشانند و اعتماد ما را به خود جلب کنند.

با توجه به روایات نشانه های ظهور درخواهیم یافت که در مسیر سندی این روایات مشکلات گوناگونی وجود داردکه به مهمترین آنها اشاره می کنیم:

1ـ مهمل و مجهول بودن راویان

تعداد قابل توجهی از راویان این روایات، مهمل (بدون توثیق) و یا مجهول (ناشناخته) هستند. افرادی همچون عبیدالله بن موسی العلوی که نامش در اسناد بسیاری از روایات کتاب نعمانی دیده می شود, احمد بن هوذه، علی بن الصباح، احمد بن مابنداد و سلام بن عبدالله هاشمی، برخی از این راویان هستند.

«محمد بن علی الکوفی» یکی دیگر از کسانی است که در این باب روایات فراوانی نقل کرده است. نجاشی در مورد او می گویند: او جدا ضعیف است و دارای اعتقاداتی فاسد می باشد. وی در هیچ مساله ای قابل اعتماد نیست. او در کوفه مشهور به دروغگویی بود. به همین خاطر به قم رفت اما پس از چندی بزرگ قمی ها یعنی احمد بن محمد بن عیسی او را به دلیل شهرت به غلو از این شهر اخراج کرد.

2ـ وجود منحرفان جاعل حدیث در میان راویان

برخی از راویان این روایات از منحرفان و واضعین حدیث هستند. بدین معنی که این افراد چنان به جعل حدیث و دروغ بستن به پیامبر و معصومان کمر بسته اند که شهره شهر بوده اند و معروف به جعل حدیث گشته اند.

برای نمونه «عمرو بن شمر جعفی» یکی از کسانی است که نامش به وفور در اسناد روایات نشانه های ظهور (در هر سه کتاب مذکور) دیده می شود. دانشمندان علم رجال، ضعف روایات او را جدی و اساسی برشمرده اند (ضعیف جدّا) و در مورد او چنین می گویند: «وی احادیثی را در کتاب جابر جعفی افزود و برخی از آنها را به جابر نسبت داد.» (رجال نجاشی، ص 287) بنابراین او یکی از واضعان حدیث می باشد.

یکی دیگر از این روایان «جعفر بن محمد بن مالک» است که نجاشی او را در نقل حدیث، ضعیف می داند و مذهب و روایتگری اش را فاسد برمی شمرد. (رجال نجاشی، ص 122)

«محمد بن علی الکوفی» یکی دیگر از کسانی است که در این باب روایات فراوانی نقل کرده است. نجاشی در مورد او می گویند: او جدا ضعیف است و دارای اعتقاداتی فاسد می باشد. وی در هیچ مساله ای قابل اعتماد نیست. او در کوفه مشهور به دروغگویی بود. به همین خاطر به قم رفت اما پس از چندی بزرگ قمی ها یعنی احمد بن محمد بن عیسی او را به دلیل شهرت به غلو از این شهر اخراج کرد. (رجال نجاشی، ص 333)

وجود چنین افرادی در اسناد روایات نشانه های ظهور بر بی اعتمادی ما نسبت به قسمت قابل توجهی از روایات نشانه های ظهور می افزاید. البته باید دانست که روایات صحیح السند نیز در این میان وجود دارند که باید نسبت به آنها توجه ویژه داشت و از آنها به جد استفاده نمود.

امام زمان (عج)

3ـ وجود منحرفان اعتقادی در میان راویان

بسیاری از روایات نشانه های ظهور از زبان کسانی به دست ما رسیده که اعتقاداتی انحرافی و ناصحیح داشته اند. این افراد، پیرو مذاهبی همچون زیدیه، جارودیه، ناووسیه، فتحیه و واقفیه بوده اند که نقطه اشتراک انحراف در همه این گروه ها مساله مهدویت است. «زیدیه» و «جارودیه» معتقد به امامت زید بن علی، «ناووسیه» معتقد به مهدویت امام صادق علیه السلام، «فتحیه» معتقدین به امامت فرزند بزرگ امام صادق علیه السلام و «واقفیه» معتقد به مهدویت امام کاظم علیه السلام می باشند.(کلیات فی علم الرجال، آیت الله جعفر سبحانی، ص 406 ـ 413)

باید دانست که تعداد روایاتی که در این باب به وسیله چنین راویانی نقل شده فراون و قابل توجه است. این راویان را می توان به دو دسته تقسیم نمود.

گروه اول: کسانی هستند که تنها به انحراف اعتقادی آنها اشاره شده است و سخنی از وثاقتشان به میان نیامده است. افرادی همچون «علی بن ابی حمزه بطائنی»، «زیاد بن مروان القندی» و «الحسین بن المختار» که هر سه از سران یا بزرگان واقفیه به حساب می آیند و روایات زیادی در این باب نقل کرده اند. مسلم است که نقل چنین راویانی به هیچ وجه قابل اعتماد نخواهند بود.

اما گروه دوم: راویانی هستند که با وجود انحراف اعتقادیشان، توسط رجالیون شیعه، توثیق شده اند. این افراد اگرچه در اعتقاداتشان دچار کجروی و فساد شده اند اما در نقل حدیث قابل اعتماد به حساب می آیند. افرادی همچون «ابن عقده» از جارودی مذهبان، «علی بن حسن بن علی بن فضال» از فتحیون، «ابراهیم بن عبدالحمید» از واقفیه، «ابان بن عثمان» از ناووسیه، روایات فراوانی در باب نشانه های ظهور دارند.

اما سوال اساسی این است که آیا در این موضوع می توان به چنین افرادی اعتماد کرد؟ آیا می شود روایات مهدویت را از زبان گمراهان مهدویت پیگیری نمود؟ آیا کثرت روایات چنین افرادی در این باب شک برانگیز نیست؟ آیا سخن چنین افرادی در موضوعی که سبب انحراف آنها شده، قابل اعتماد است؟

بسیاری از روایات نشانه های ظهور از زبان کسانی به دست ما رسیده که اعتقاداتی انحرافی و ناصحیح داشته اند. این افراد، پیرو مذاهبی همچون زیدیه، جارودیه، ناووسیه، فتحیه و واقفیه بوده اند که نقطه اشتراک انحراف در همه این گروه ها مساله مهدویت است

باید گفت اگر سخنان این افراد در موضوعات دیگر قابل پذیرش باشد، در این موضوع خاص پذیرفتنی نخواهد بود. چراکه نقل این روایات ارتباط مستقیم با عقیده راوی دارد و انحراف اعتقادی او احتمال وضع، جعل، خطا و تحریف را خواهد افزود. بنابراین روایات چنین افرادی حداقل در این موضوع قابل پذیرش نخواهد بود.

البته باید توجه داشت که بسیاری از این روایات دچار مشکلات دیگری که بیان کرده ایم نیز هستند و تنها گرفتار این معضل نمی باشند.

4ـ نقل حدیث از غیر معصوم

برخی از روایات این باب، «موقوف» و یا «مقطوع» می باشند. «موقوف» به روایتی گفته می شود که سلسله سند آن به صحابی پیامبر یا مصاحب امام معصوم منتهی شده باشد. «مقطوع» نیز روایتی است که سلسله سند آن به یکی از تابعان منتهی شود. (آشنایی با علوم حدیث، علی نصیری، ص 185)

امام زمان (عج)

روشن است که روایتی که از غیر معصوم نقل شده باشد، حجیت ندارد و قابل اعتماد نیست. به خصوص اگر موضوع روایت، مرتبط با آینده و مسایل غیبی باشد که در اینصورت تنها می توان به گفته معصوم اعتماد کرد. البته در طول تاریخ گاهی پیش گوهایی بوده اند که با استعداد فوق العاده خویش و یا با قدرت شیطانی خود به قسمت اندکی از اتفاقات آینده دست یافته اند. اما خطا، اشتباه و کذب فراوانی که در گفتار آنها وجود دارد، به هیچ وجه اعتماد ما را به خود جلب نمی کند. مخصوصا در مساله پراهمیتی همچون ظهور امام زمان که بنابر روایات، تنها خداوند تاریخ آن را می داند، باید تنها به روایات قابل اعتمادی که از معصومان به دست ما رسیده توجه کنیم و گفته دیگران را به خودشان وانهیم.

البته همچنانکه در باب اعتبار کتاب الغیبه شیخ طوسی گفته شد، چنین روایاتی بیشتر در این کتاب آمده و به ندرت در دو کتاب دیگر قابل رویت است.

نتیجه:

تعداد زیادی از روایات نشانه های ظهور که در سه کتاب شیعی کهن آمده، دچار ضعف سندی هستند. گفتیم که ممکن است روایات ضعیف السند هم ریشه در واقعیت داشته باشند. اما فراوانی راویان منحرف در اسناد این روایات از یک سو و مشکلات متعدد سندی از سوی دیگر، احتمال درستی این روایات را، بسیار پایین می آورد. بنابراین یا نباید از روایات ضعیف این باب استفاده نمود و یا باید با احتمالی بسیار ضعیف به آنها نگریست.

در مقابل روایات صحیح و قابل اعتمادی هم در این باب وجود دارند که باید سر لوحه تفکر ما در موضوع نشانه های ظهور قرار گیرند. از جمله این روایات، روایات نشانه های حتمی ظهور هستند که در قسمت های بعد در مورد آن سخن به میان خواهد آمد.

سیدمصطفی بهشتی

چرا شایعه‌سازی بنیان مکالمات مردمان ایرانی است؟

شایعات و منابع غیر موثق و نامرئی، ستون فقرات مکالمات جامعه ایرانی را از سطوح بالا تا پایین‌ترین سطح در بر گرفته و اصل بر این است که بیشتر مکالمات بر پایه شایعات بنا شده باشد و نه بر پایه سخنان مستدل و منطقی؛ اما چرا اساس مکالمات جامعه ایرانی بر پایه شایعه بنا شده است؟!

سرویس فرهنگی ـ «شنیده شده است»، «گفته می‌شود »، «معلوم است »، «هر کسی می‌داند» و... از جمله اصطلاحاتی است که هر روزه از زبان شهروندان ایرانی شنیده می شود و همه اینها نشان از وجود گسترده شایعه و شایعات در درون جامعه ایرانی دارد.

به گزارش «تابناک»، شایعات و منابع غیر موثق و نامرئی، ستون فقرات مکالمات جامعه ایرانی را از سطوح بالا تا پایین‌ترین در بر گرفته و اصل بر این است که بیشتر مکالمات بنا بر شایعات است و نه سخنان مستدل و منطقی؛ اما چرا اساس مکالمات جامعه ایرانی بر پایه شایعه بنا شده است؟!

بنا بر این گزارش، وجود فرهنگ شفاهی و انتقال سینه به سینه اخبار و حتی تجربیات انسانی ایران، یکی از ریشه‌های تاریخی وجود شایعه در جامعه ایرانی است. افراد جامعه ایرانی، هم‌اکنون نیز اصولا عادت به صرف وقت برای خواندن اخبار و مطالب از منابع نوشتاری و اصلی نداشته و عموما تمایل دارند در فرصتی کوتاه و در مکالمه‌ای مختصر، اطلاعات خود را از دیگران گرفته و آن را به روز کنند؛ بنابراین، ممکن است در این فرایند، یک خبر با هزاران تفسیر، منتقل شده و سرانجام با شاخ و برگ زیاد به شایعه‌ای تبدیل شود که اذهان را مدت‌ها به خود مشغول کند.

افزون بر این، نبود منابع رسمی درباره اخبار ،به ویژه اخبار خاص سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، بساط شایعه را در جامعه افزایش داده است. هنگامی که در جامعه‌ای، راه‌های دریافت اخبار محدود و غیر متنوع باشد، اخبار ناسالم و شکسته ـ بسته در اختیار مخاطب قرار می گیرد و زمینه ظهور و وجود شایعه را در جامعه تقویت می کند.

همچنین به فرض وجود رسانه‌های گسترده، از آنجا که اعتماد کامل و دوطرفه بین شهروندان و رسانه ها نیست، اخبار و اطلاعات به صورت ناقص و از مجاری خاص به صورت تدریجی منتشر می شود و تا هنگامی که اخبار از مجاری قانونی و عرفی، درست در اختیار مردم قرار گیرد، در ارتباط با خبر شایعات فراوانی ساخته و پرداخته می شود و هنگامی هم که خبر، درست منتشر می شود، درستی آن مورد تأیید جامعه قرار نمی گیرد و خود این مسأله، شایعات بیشتری را دامن می‌زند. علاوه بر این، معمولا مردم به طرف مقابل خود و روایت ضد رسمی بیشتر از رسانه ها و روایت رسمی باور دارند؛ حتی اگر همه ادله و شواهد به نفع خبر رسمی باشد.

افزون بر این، حرف زدن و مکالمه درباره هر مسأله‌ای، از جمله سرگرمی‌های ایرانیان تبدیل شده است و اتفاقا بسیاری از مسائل جدید و اخبار مرتبط با این مسائل در درون محافل عمومی همچون اتوبوس‌های شهری، تاکسی‌ها، صفوف نانوایی و... رد و بدل می شود و هر کس بنا بر سلیقه و ذایقه هم‌صحبت خود، مطالب و اخباری را می گوید یا می سازد که او بپسندد و بدین طریق، هر روز بازار شایعه در کشور گسترده و گسترده‌تر می‌شود و برای آن پایانی نیست.

مسأله دیگر، امکان غلو و دادن شاخ و برگ های بسیار به واقعیت است. این کار در رسانه های معتبر و داری اسم و رسم ممکن نیست، اما هم در شایعه ممکن است و هم ، اتفاقا، ویژگی اصلی آن. و همین ویژگی است که باعث می شود هر چه گستره مخاطب شایعه بیشتر می شود، خود خبر هم پرشاخ و برگ تر و جذاب تر گردد و جزئیات بیشتری به آن افزوده شود. از این طریق همه ما در تولید و انتشار شایعه سهیم می شویم.